آیا معلمان ناراضی جامعه ای ناراضی پرورش می دهند؟
آیا معلمان ناراضی جامعه ای ناراضی پرورش می دهند؟!
در دیماه 57 شاه مخلوع ،آن چهره ی منفور ملت وقتی که بر فراز خیابان های پر از جمعیت تهران ایران را ترک می کرد،این جمله را زیر زبان جاری می ساخت:« آیا این جوانان همان کودکان ابتدایی اند که سالها پیشتر برای تحصیل و سواد آنها وهمچنین برای سربلندی این ملت نیروی سپاه دانش را ترتیب داده بودم ،که اکنون سر شورش و طغیان را پیش گرفته اند. ...»این جمله نقل قولی از شاه معدوم از زبان یک خبرنگار آمریکایی است که تا لحظه ی مرگ شاه همراه او بوده است.
تجربه نشان داده که نیروی فرهنگ ساز و چراغ آیندگان هر جامعه معلمانی است که پای تخته سیاه با گچ سفید الفبای زندگی را به نسل های بعدی می آموزند.
الگوی پایدار هر جامعه ای معلمان آن جامعه است و آنچه در درون خویش دارد در اجتماعی کردن فرزندان آن جامعه بکار می برد. او راهگشای فقدان ها و کمبود های کودکان معصوم دبستانی است. آنچه که شاگردان از معلمان یاد می گیرند تنها مواد آموزشی از پیش تعیین شده نیست بلکه نتیجه ی رفتارها ،گفتارها و کنش و واکنش معلم به محیط پیرامون خویش است.
معلم با لبخند شادی را ،با نظم و ترتیب حضورش در کلاس قانون مندی و انضباط اجتماعی را،با ارتباط سالم و صمیمی اش روابط اجتماعی را،با امیدواریش امید به آینده را،با وطن دوستی اش حس ملی گرایی ومیهن دوستی را ،و همچنین با غم ها و پریشانی افسردگی وسرخوردگی را،با ناراحتی و عصبانییتش خشم و نفرت را و در پایان با زندگی اش زیستن را به شاگردانش و یا بهتر بگویم به فرزندان جامعه انتقال می دهد.
شاه انگشت به دهان مانده بود تا نشان دهد که معلمان جامعه اش نا راضی بودندکه نسل ناراضی و طغیان گر را به خیابانها روانه کردند. معلمانی که از شاه و ارباب غربی اش_ آمریکا_ دل چرکین بودند.از سیاست های میهن سوز شاه گرفته تا بی بندوباری های مدیران ریز در جامعه قلبی مملو از خشم و ناراحتی داشتند،لذا آنها خواسته یا نا خواسته این خشم و نفرت را به نسل بعدی منتقل کردند تا جوانان دهه ی پنجاه با پیش زمینه ای لبریز از خشم و ناخوشایندی آن چنان در بهمن 57 دودمان خاندان پهلوی را در این سرزمین از بین ببرند؛و تاریخ به آیندگان نشان داد که معلمان دهه ی چهل به برنامه ریزی های شاه ایمان نداشتند.
روان شناسان بر این باورند که انسان ها برای انجام هر فعالیتی نیازمند میل باطنی و انگیزه هستند و اگر این انگیزه و رغبت به حداقل برسد و یا خاموش شود،هیچ امیدی به نتیجه ی آن فعالیت نیست. پس بهتر آن است که انجام فعالیت ها و ارائه ی خدمت به جامعه همراه رضایت و انگیزه ی مطلوب باشد تا نتیجه ی مطلوبی عاید جامعه شود .
فرایند تعلیم و تربیت در جامعه نیز مثل سایر امور نیازمند انگیزه است که می توان ان را انگیزه ی تعلیم و تعلم نام نهاد،و این انگیزه در سیستم تعلیم و تربیت ارتباط زنجیر واری به هم دارد که هر کدام توسط دیگری تامین می شود. بطوریکه جامعه و سیاست های اقتصادی ،سیاسی ،فرهنگی و اجتماعی حاکم بر مملکت این انگیزه را برای معلمان می آفریند و معلمان نیز این انگیزه و شوق و ذوق را به فرزندان جامعه منتقل می کنند ؛پس معلم به عنوان یک پل ارتباطی است که چندین نقش را ایفا می کند. پلی از نسل دیروز به نسل فردا ،پلی از تمدن و گذشته به ترقی و پیشرفت آینده .
بنابراین می توان ادعا نمود که بی انگیزگی و فاقد رغبت بودن معلم بسان یک بیماری ساری به دانش آموزان و فرزندان جامعه منتقل می شود که این خود مولد سایر بیماری های اجتماعی ، فرهنگی و.... می باشد .
متاسفانه در جامعه ی کنونی ما ،که همه ی مسئو لان دلسوز تلاش شبانه روزی خود را در راه بهبود وپیشرفت جامعه انجام می دهند ، اما کاستیهایی درسیستم تعلیم و تربیت جامعه به بعضی از مشکلات موجود دامن می زند.
امروزه جامعه ی فرهنگی ما ،بی شک از آن انگیزگی و فاقد رغبت بودن دچار خسران شده که متاسفانه همچنان تداوک می یابد. لذا برخی از خسارت ها کاملا محسوس بوده و می توان بر آنها انگشت چاره جویی نهاد،عبارتند از :1 موضوع امرار معاش و سطح زندگی معلمان. 2 عدم مطالعه و داشتن علم روز دنیا .3 سطح کیفی پایین دروس در مراکز تربیت معلم. 4 هویت و جایگاه از دست رفته ی معلمان در جامعه که خود نیز مسببی از دیگر مشکلات است.5 دغدغه ی روحی معلمان که معمولا ناشی از مشکلات رفاهی و امرار معاش آنها است. 6 نگرش برخی از معلمان به زندگی از دید تجملاتی و غربی در جامعه.7 گرایش بخشی از سیستم تعلیم و تربیت به احزاب سیاسی و به فراموشی سپردن اصل تعلیم و تربیت. 8 پیوستن بعضی از معلمان به مشاغل کاذب که ناشی از مشکلات اقتصادی است واین علتی است در از دست دادن جایگاه خود. 10 عدم استفاده از ابزارهای آموزشی روز دنیا در سیستم تعلیم و تربیت .
البته موارد فوق پاره ای از مشکلات موجود در جامعه ی فرهنگیان است که بی انگیزگی و عدم رضایت در هر کدام به نوعی به طور مستقیم و غیر مستقیم دخیل می باشد. و متاسفانه این نارضایتی و نالیدن از وضع موجود به شکلی آرام و لغزنده به نسل های آیند ساز جامعه ی اسلامی منتقل می شود. و همچنان که می دانیم بقا و سرافرازی هر جامعه ای به زنده دلی و شادابی جوانان آن جامعه بستگی دارد . پس بیاییم با فرهنگ سازی عمیق در جامعه و ارزش گذاری به شغل حساس معلمی – این کارخانه ی انسان ساز – را دوباره سر و سامانی دهیم تا محصولات خوبی برای اینده ی کشور عزیزمان ایران به بار بیاورد.
اینجانب احسان از خطه جنوب، دانشجوی رشته علوم اجتماعی در سرزمین شمال.